خودشناسی
- سپتامبر 11, 2024
- محمد احمدی
- روانشناسی, روانشناسی نوجوان
- خودشناسی، نوجوان، مهارتهای زندگی، کنکور، هدف، انتخاب رشته
- No Comments
شخصیت شناسی
ذهن ما از دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تشكيل ميشود. محتوياتي را كه نسبت به آنها هشيار هستيم، خودآگاه مينامند و محتوياتي را كه نسبت به آنها هشياري نداريم، ناخودآگاه ميگويند. در اين قسمت با برخي عناصر و مصالحي كه شخصيت ما را ميسازد، آشنا ميشويم.
شخصيت ما از هنگام تولد، شروع به شكل گرفتن ميكند. اگر شخصيت انسان را به يك ساختمان تشبيه كنيم، اولين سنگ بناي اين ساختمان، از هنگام تولد گذاشته ميشود. زميني كه اين ساختمان روي آن بنا ميشود، همان چيزي است كه به ارث بردهايم.
ما خود معمار شخصيت خود هستيم. محيط زندگي، مصالحي را در اختيار ما ميگذارد و ما به وسيله اين مصالح، ساختمان شخصيت خود را ميسازيم و كامل ميكنيم.
اين مصالح به طور خلاصه، شامل موارد زير است:
- چيزهايي كه ياد ميگيريم؛
- تجربههاي عملي؛
- تجربههاي عاطفي؛
1- چيزهاي كه ياد ميگيريم
ميتوانيم يك انسان باسواد و دانشمند را با يك انسان بيسواد مقايسه كنيم. آنچه كه اين دو نفر را از يكديگر متفاوت ميكند، ظاهر جسماني آنها نيست، چه بسا كه فرد بيسواد از نظر جسماني بسيار بزرگتر و قويتر از فرد دانشمند باشد. آنچه كه اين دو نفر را از يكديگر مجزا ميكند، مواد و مصالحي است كه دانشمند ياد گرفته است و از آن طريق، بناي شخصيت خود را كاملتر و بزرگتر ساخته است. به اين ترتيب، يادگيري هر چيز نو، گاميبه سوي رشد شخصيت است.
2- تجربههاي عملي
هر درس تنها به منظور رفع تكليف و دادن امتحان و قبول شدن نيست، بلكه در درجه اول براي بهتر شدن شخصیت انسان است.
معناي ساده تجربه عملي، همان تمريني است كه ما بايد براي به خاطر سپردن يا به اصطلاح «ملكه ذهن» شدن يادگيريهاي خود انجام بدهيم. براي مثال، همه ما نوشتن را از كلاس اول دبستان ياد ميگيريم، ولي براي بهتر نوشتن و براي بهتر شدن خط بايد هر چه بيشتر تمرين كنيم. ممكن است كسي به شكل نظري، چگونگي روشن كردن ماشين، به حركت درآوردن آن و نحوه رانندگي و سرانجام نحوه ايستادن را بداند ولي نتواند آن را به طور عملي انجام دهد. تمرين عملي به اين فرد اجازه ميدهد تا يادگيريهاي نظري خود را به شكل عملي در شخصيت خويش سازمان دهد.
3- تجربههاي عاطفي
سومين دسته از مصالح مورد نياز براي شناختن شخصيت، تجربههايي است كه ما از نظر عاطفي كسب ميكنيم. زيربناي تجربههاي عاطفيِ ما را، احساس لذت و احساس رنج ميسازد. ما از اولين روزهاي زندگي با احساس لذت و احساس رنج آشنا ميشويم.
وقتي نيازهاي جسماني مانند گرسنگي و تشنگي برطرف شود، احساس لذت ميكنيم و وقتي اينگونه نيازها تشديد شوند، رنج را تجربه ميكنيم. به اين ترتيب و به كمك اين دو احساس، ما نسبت به اشخاص و موقعيتهاي خاص از خود عكس العمل نشان ميدهيم.
براي مثال مادر را مايه آرامش و لذت ميبينيم. زيرا او هميشه نيازهاي ما را برطرف ميكند و در نتيجه رنج ما را به لذت تبديل ميسازد.